سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
گرامی ترین عزّت، دانش است، زیرا با آنشناخت معاد و معاش به دست آید و خوارترین خواری، نادانی [امام علی علیه السلام]
 
امروز: چهارشنبه 103 آذر 28

من دیو شهر قصه‌ها را دوست دارم!
زنجیرو بند اشقیا را دوست دارم!

آن کس که پای چشم من نیلی شد از او
آن کس که زد تیر جفا را دوست دارم!

آن کس که ناموس مرا دزدیده، ایضاً
آن کس که کشته بچه ها را دوست دارم!

اصلاً چه معنی دارد از ما اخم و تندی
من مارو عقرب، اژدها را دوست دارم!

«آریزونا» را با بیابان‌های سرخش
«تونگای» سبز و باصفا را دوست دارم!

من، مارمولک‌های صحرایتان را
آن افعی بی دست و پا را دوست دارم!

این خاک ما، مال شما، ارزش ندارد!
من خاک پر قدر و بها را دوست دارم!

اموال ملّت را ربودی؟ نوش جانت!
من شیوه‌ی کفتارها را دوست دارم!

من با شما اسرار پنهانی ندارم
جاسوسی «سبز» و «سیا» را دوست دارم!

گفتی که این ملّت همه گرگند و وحشی
حق توحّش داده ها را دوست دارم!

هرچند جای زخم‌هایم پر ز خون است
من جای گاز و پنجه‌ها را دوست دارم!

با این‌که خونم را تو کردی توی شیشه
قدر شما، دراکولا را دوست دارم!

آقای دنیایی و اعمالت درست است
بمب اتم، هیروشیما را دوست دارم!

با دشمنانم دوستی کردی به خلوت
من «زامبی» انسان‌نما را دوست دارم!

پشت و پناه هر که با «ایران» بدی کرد
لطف و عطای در خفا را دوست دارم!

سرنیزه‌‌ی سربازتان تندیس صلح است!
لشکرکشی‌های شما را دوست دارم!

خون جوانان می‌چکد از چنگ‌هاتان
من حیله‌ها، نیرنگ‌ها را دوست دارم!

چون خیمه‌شب‌بازی توانمندید الحق!
نخ‌های جنس کاموا را دوست دارم!

بهر نجات آریامهر از تباهی
برنامه‌ریز کودتا را دوست دارم!

گفتند؛ ما میشیم و دور از جان، شما گرگ!
من زندگی چون بره‌ها را دوست دارم!

تاریخ طرح این سیاست‌ها گذشته!
من ذهن‌های نو گرا را دوست دارم!

من فرش قرمز پهن کردم پیش پاتان
اذن تشرّف از شما را دوست دارم!

نرد رفاقت باختم دستم بگیرید!
من «لاس وگاس» باقلوا را دوست دارم!

این‌جا نمی‌بینم به خود آبی وگرنه
در خون عیّاران شنا را دوست دارم!

گشته خلاصه شعر من در سطر بعدی
من «ینگه دنیا»، «آمریکا» را دوست دارم!

سید علی گتمیریان


 نوشته شده توسط باران در یکشنبه 92/8/12 و ساعت 11:9 صبح | نظرات دیگران()

یک لحظه من دل می برم از هرکسی روی زمین

یک لحظه با احساس تو میشم برات عاشق ترین

من آن برگم که از شاخه فرو افتادم و بازم

تو ذهنم از تو ویادت یک عشق تازه می سازم

می دونم که منم گاهی پریشون می شم وخسته

تصور می کنم دستت به روم هرچی دره بسته

ولی بازم کریمانه تو صد دیوارو در کردی

بازم با این همه خوبی منو شرمنده تر کردی

برای این دل تنها پناه بهتری بازم

باتو معنای این دنیا میشه سکوی پروازم

اگر روزی بفهمم که چه احساسی به من داری

تمام جونم رو میدم برا این حس دلداری

چه رویایی وصال تو پس از عمری غم دنیا

چنان برفی که جانانه بباره از پی سرما


 نوشته شده توسط باران در پنج شنبه 92/8/9 و ساعت 3:35 عصر | نظرات دیگران()

سال ششم هجرت بود که تو پا به عرصه وجود گذاشتی ای نفر ششم پنج تن!

بیش از هر کس، حسین از آمدنت خوشحال شد. دوید به سوی پدر و با خوشحالی فریاد کشید:«پدرجان! پدرجان! خدا یک خواهر به من داده است!»

زهرای مرضیه گفت:«علی جان! اسم دخترمان را چه بگذاریم؟»

حضرت مرتضی پاسخ داد:« نامگذاری فرزندانمان شایسته پدر شماست. من سبقت نمی گیرم از پیامبر در نامگذاری این دختر.»

ادامه مطلب...

 نوشته شده توسط باران در چهارشنبه 91/1/9 و ساعت 10:47 صبح | نظرات دیگران()

بهار می آید با همه تازگیش

با نسیم بهاری و آوای هزارش

صدای قدمش را همه می شناسند

همه می دانند بهار آمدنیست

وچه هیاهوست از آمدنش

گاهی تنهایی میان این همه شلوغی

تنهای میان شلوغی چه غریب است

کاش بهار پیغمبر نور می شد

وخبر خوش رسیدنی با بهار می رسید

وقاصدک ها خوش خبر وصال می شدند

و بهار همه قاصدک ها را به زمین می آورد

و تمام فصل ها بهاری می شد

تا کی بهار بی گل نرگس غریبه ای است

نفس هامان هنوز یخ زده زمستان است

کاش بهار موسم شکفتن همه خوبی ها بود

بیا بهار بیا! روزی عطر قدمش را خواهی آورد

همان روز که بهار در بهاران خواهد شد


 نوشته شده توسط باران در دوشنبه 91/1/7 و ساعت 11:29 صبح | نظرات دیگران()

این روزهاحال و هوایمان عوض شده، زندگی بوی طراوت و تازگی گرفته، احساسمان متحول شده، آخر بهار دارد می آید تا همه چیز را تازه کند و دوباره همراه با طبیعت زنده شده زندگی را از نو آغاز کنیم. اما آغاز دوباره به معنی فراموش کردن همه چیز نیست، ما با یاد به یادماندنی ها دوباره شروع می کنیم. ما متحول می شویم به پشتوانه تمام داشته های گذشته مان، و حالا کنار سفره هفت سین باستانی می نشینیم، به یاد چهره هایی ماندگار که جایشان اینجا خالی که نه پر از شکوفه های عاشقیست، به یاد شهداء. هفت سینی داریم به یاد سوز دعایشان ، سحرخیزیشان به نماز عاشقی ، سادگی و صفایشان ، سخاوت وبزرگواریشان ، سازش ناپذیریشان با دشمن ، سردادنشان در راه ولایت و سرود جاودانگیشان در گوش زمان


 نوشته شده توسط باران در دوشنبه 90/12/29 و ساعت 11:18 صبح | نظرات دیگران()
   1   2   3   4   5   >>   >
درباره خودم

سرخ بی نهایت
باران
به عشق آقا امام حسین(ع)پنجره ای می سازم رو به کربلا تا نسیمی از آن روز واقعه به روح وجانمان بوزد.

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 0
مجموع بازدیدها: 51414
آرشیو
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من