سرخ بی نهایت
بابا آب نداد، در کربلا که آبی نیست، آب در چنگال نامردیست . عمو می آید با مشکی در دست، اما دگر دستی ندارد، مشک به روی خاک ، خاک دگر تابی ندارد، آب جاری شد اما دگر آبرویی ندارد. بابا آب نداد، بابا جان داد، بابا درس عشق داد.
باران