سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
افسردگی، برادری را تباه می کند . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: جمعه 103 آذر 2


کلمه تحریف بار معنایی خاصی دارد و ما معمولا آن را برای پدیده یا اقدامی به کار می‌بریم که یک واقعیت را از وضعیت اصلی خودش خارج کند. تحریف لزوما به این معنی نیست که اصل واقعه یا متن تغییر کند بلکه بیشتر به کارکردهایی که آن واقعه یا مسأله داشته برمی‌گردد که آیا آنها در همان بستر و جایگاهی که باید معنا بدهد و به کار برود معنا می‌شود و به کار می‌رود یا نه؟ همان بحثی که در قرآن هم در مورد تحریف کلام الهی مطرح است که" یحرفون الکلم عن مواضعه". تحریف دقیقا به این معناست که آن واقعیت وحقیقت تاریخی را عمداْ از جایگاه خودش خارج کرده و به سمتی ببرند که مقصود و هدف اولیه نبوده است.


بخشی از ناسازگای‌هایی که در تاریخ یا حال حاضر شاهدیم کارکرد تحریف را دارد چرا که تفسیری از عاشورا ارایه کرده است که معارض با واقعیت عاشوراست یا در نقل واقعه عاشورا مسایلی را بیان کرده که این نقل باعث می‌شود ما در فهم فلسفه عاشورا دچار اختلال و اشتباه شویم و یا در درک صحیح هدف این قیام دچار مشکل شویم حال چه قصد تحریف داشته باشند چه نداشته باشند.

 

دربررسی این موضوع باید به یاد داشته باشیم که واقعه عاشورا یک واقعه تاریخی است نه اسطوره یا حقیقتی ورای زمان و مکان که وقتی از عاشورا صحبت می‌کنیم اصلا لزومی نداشته باشد آنچه می‌گوییم واقعیت داشته باشد و هر چه بگویم قابل توجیه است و نه اینکه از یک واقعیتی که در کل تاریخ سریان و جریان دارد صحبت می‌کنیم هر چند که احتمال دارد تاثیرها یا فلسفه آن زمان و مکان نداشته باشد اما واقعه عاشورا یک واقعه تاریخی است. اتفاقی است که در روز دهم محرم سال 60 یا 61 و یا 62 هجری بنا به روایت‌های مختلف اتفاق افتاده است لذا باید این واقعه را به عنوان یک واقعیت و خبر ببینیم. باید ابعاد مختلف این واقعه را با توجه به فاصله زمانی که با آن داریم ارزیابی کنیم چه بخواهیم و چه نخواهیم الان هزار و چند صد سال فاصله زمانی بین ما و آن واقعه وجود دارد که این فاصله را نقل‌ها و روایت‌های مختلف و متعددی پر می‌کند چه مکتوب چه شفاهی. احتمال دارد عده‌ای معتقد باشند که از نظر وجدانی یا مقام معنوی در شرایطی هستند که یک اشراق و یک نوع عرفانی نسبت به اصل واقعه پیدا کرده اند ولی اینها قابل استناد نیستند. حالا ما اینجا یک بحث داریم که آیا نقل تاریخی عاشورا درست بوده است و هر آنچه در روز عاشورا اتفاق افتاده درست نقل شده یا نه؟ می‌توانیم بگوییم که لزوما اینگونه نیست وقتی نگاه کنیم می‌بینیم در نقل اینکه چه اتفاقی افتاده، حضرت چه وقتی چه گفتند یا اینکه چه واقعه‌ای قبل از چه واقعه‌ای اتفاق افتاده و چه واقعه‌ای بعد از چه واقعه‌ای اتفاق افتاده اختلاف نظر وجود دارد. وقتی اختلاف نظر وجود دارد معلوم است که بعضی از روایات‌ها درست است و بعضی از روایت‌ها درست نیست مثلا در یک روایت داریم که حضرت علی‌اکبر ع؛ آخرین فردی است که شهید می‌شوند و در روایت دیگری داریم که حضرت عباس ع، آخرین کسی است که شهید می‌شوند. نمی‌شود هر دو این روایت‌ها صحیح باشند چرا که عاشورا یک واقعه تاریخی زمانی مکانی است که فقط یکی از روایت‌ها از آن درست است پس در نقل تاریخی هم طبیعتا اشتباهاتی بوده است که حالا اینکه از روی عمد بوده یا غیرعمد بحث دیگری است. بحث بعدی بحث ماهیت قیام است و اینکه فلسفه این قیام چه بوده است؟ فلسفه قیام یا ماهیت قیام دیگر مساله روز دهم محرم سال 60 یا 61 و یا 62 هجری قمری نیست. مساله این است که این جریان در کدام فضای تاریخی و در کدام شرایط اجتماعی و سیاسی شکل گرفته است و حضرت اباعبداله خودشان در این مسیر و این جریان چه فلسفه‌ای یا چه هدفی را برای قیام خود بیان کرده‌اند. لذا باید برگردید به چند سال قبل از وقوع واقعه عاشورا تا فلسفه این ماجرا را بفهمید گاهی اوقات هم مجبورید تا 40 یا 50 سال بعد را که مثلا در زمان امامت امام محمدباقر و یا بعدتر امام جعفر صادق امکان بیان بخشی از این فلسفه به عنوان میراث اهل بیت به وجود می آید را مطالعه کنید. یعنی نباید شما لزوما حول وحوش دهم محرم سالی که واقعه عاشورا رخ داده است را برای تحلیل و تبیین فلسفه این رخداد مطالعه کنید. برای فهم فلسفه این واقعه شما باید به ناچار هر دو طرف قبل و بعد از عاشورا را مورد مطالعه و مداقه قرار دهید. اما فلسفه آیا همان چیزی است که ما تحلیل می‌کنیم؟ این دقیقا جایی است که ما احتمال دارد دچار تفسیر به رأی ‌شویم. فرض کنید اگر ما از نظر کلامی یک اعتقادی نسبت به امام داشته باشیم و امام را به طور مطلق دارای علم غیب بدانیم و یا در حالی که او را معصوم و امام می‌دانیم اما او را دارای علم غیب ندانیم یا دارای علم غیب بدانیم اما بگوییم علم به غیب شرایطی داشته است و در اوضاع واحوالی پیش می‌آمده است نه به طور مطلق در تحلیل با مبانی متفاوتی مواجه خواهیم بود و لاجرم تفسیرهای متفاوتی را هم خواهیم شنید. چون عبارت‌ها یا نقل‌های تاریخی را همیشه با یک پیش‌فرض تحلیل می‌کنیم این پیش فرض‌ها کلامی هستند، فقهی هستند، قومی‌ هستند و حتی سیاسی هستند و غیره. فرض کنید وقتی شما از طایفه‌ بنی‌هاشم هستید وقتی به حضرت اباعبداله برخورد می‌کنید با یک پیش‌فرض متفاوتی برخورد می‌کنید تا کسی که از طایفه بنی‌امیه باشد. این تفاوت‌های مبنایی در تحلیل عاشورا امروز نیز وجود دارد. بله امروز هم این تفاوت‌ها وجود دارد. بحث‌های کلامی اکنون نیز وجود دارد. الان هم در بین شیعیان گروهی هستند که معتقد به علم به غیب امام به مفهوم مطلقش هستند و بعضی‌ها نیستند. ما بعضی از بزرگان را داریم که در تاریخ اسمشان را می‌برند ولی در کتب روایی از ایشان به عنوان فرد ثقه و قابل اعتماد یاد نمی‌شود با اینکه ما می‌دانیم ایشان از اصحاب هستند. جالب اینکه وقتی علت یابی می کنیم می بینیم از مولفان بزرگ شیعه اشاره کرده که او قایل به علم غیب در امام است لذا ثقه نیست. این چیزی است که الان بر عکس است و شاید الان ما بگوییم کسی که قایل به علم به غیب امام نیست ثقه نیست.. طبیعتا در تحلیل واقعه دعوا جد‌ی‌تر می شود تا نقل واقعه. آنجا ممکن است در نقل واقعه اشتباهی شده باشد ولی وقتی می‌آییم واقعه را تفسیر کنیم ریشه‌های کلامی وسایر مبانی ذهنی و تحلیلی مفسر در تفسیر واقعه دخالت می‌کنند. وقتی شما می‌خواهید تفسیر کنید که امام اصلا برای چه به کربلا آمدند؟ اگر قایل به علم به غیب باشید دیگر نمی‌توانید بگویید امام برای حکومت آمدند چرا که می‌دانستند شهید می‌شوند پس دیگر چه حکومتی؟ بعضی وقت‌ها دیگر معتقد می شوید که امام اصلا برای شهادت به کربلا آمدند چون ایشان می‌دانستند شهید می‌شوند و معنا ندارد دیگر قصد دیگری کنند. آن وقت برای اینکه این مسأله را توجیه کنید که برای شهادت آمدند اصلا یعنی چه؟ و اینکه این قضیه از نظر مبانی فقهی و عقیدتی چقدر قابل توجیه است با مشکل مواجه می‌شوید. یک شاخه دیگر از ناسازگاری‌هایی که وجود دارد بحث‌های آیینی است. بالاخره ما عاشورا را به عنوان یکی از شعایر اسلام یا شعایر شیعه شناسایی کرده‌ایم و عاشورا به یکی از موضوعاتی تبدیل شده که مبانی اعتقادی و نظام فکری ما آنجا متبلور می‌شود و ما با بزرگداشت آن و زنده‌نگاه‌داشتن یاد و خاطره حضرت اباعبداله می‌توانیم عقیده و آرمان خودمان را باز تولید و به جامعه ارایه کنیم. طبیعتا برای این کار در طول تاریخ یک مناسکی شکل گرفته است. شاید در روزهای اول در قالب عزاداری برای حضرت اباعبداله در حد گریه کردن مطرح بود و بعد می آید به قالب شعرهای عاشورایی در بین شعرای شیعه توسعه می یابد مسأله زیارت بارگاه حضرت سید الشهدا نیز که بر آن تأ کید فراوانی شده رونق می گیرد بعدها شاید در قالب محترم و مغتنم دانستن این روزها مناسک خاصی شکل می‌گیرد. مساله روزه گرفتن در روز عاشورا هم از مسائلی است که مطرح می‌شود. شما به بعضی از مستندات عامه مراجعه می‌کنید آنها روایت می‌کنند از پیامبر اکرم ص؛ که روزه‌گرفتن در روز عاشورا مستحب است اما شیعیان می‌گویند مکروه است که این کراهت ظاهرا از ائمه نیز نقل شده است. این تفاوت چرا اتفاق می‌افتد؟ فرض کنید بنی امیه برای اینکه روز عاشورا را یک روز عیدگونه فرض کنند می‌آیند روی مسأله روزه‌گرفتن در آن تبلیغ می‌کنند و از سوی دیگر اهل بیت ع، در برابر این تبلیغی که در مقام تحت تاثیر قراردادن واقعه عاشورا است می‌گویند اگر به آن قصد که بنی امیه در روز عاشورا روزه می‌گیرند یعنی آن را عید به حساب می‌آورند بگیرید روزه‌اش کراهت دارد . لذا می‌بینیم به رغم آنکه روایاتی مبنی بر استحباب روزه‌گرفتن در روز عاشورا هست روایاتی هم بر کراهت روزه‌گرفتن در روز عاشورا هست. لذا مناسک عاشورا هم به نوبه خودش مساله‌ای است. در یک دوره‌ای عزاداری و در دوره دیگری روضه‌خوانی تا اینکه می‌رسد به شبیه‌خوانی و در دوره اخیر هم می‌بینیم که علم و کتل و زنجیر و سینه‌زنی و بعد از آن هم می‌بینیم که در برخی مناطق قمه‌زدن و تیغ زدن و آسیب‌زدن به بدن که از حد متعارف و معقول خارج می‌شود . ما در واقع وقتی در باره واقعه عاشورا بحث می‌کنیم اصلا مناسک جزو اصل واقعه نیست. مناسکی که ما انجام می‌دهیم رسم و آیینی که برای روز عاشورا داریم اساسا مرتبط با خود روز عاشورا نیست و در این مورد آنچه ما در روایات و تاریخ داریم بحث عزاداری وگریه‌کردن برای حضرت اباعبدالله است اما سلیقه‌هایی مختلف آمده مداخله کرده واین آیین را به صورت فعلی شکل داده است. بعضی می‌گویند این علم چیست که در مراسم عاشورا می‌آورند و کلا پرچم چیست که بیرون می‌آورند. خوب ببینید در یک مناسک خیلی از اشیاء جنبه نمادی و آیینی دارند یعنی آنها نمادهایی در یک نمایش آیینی هستند. مثلا علم به دست گرفتن در یک دوره‌ای می توانسته نشان از این باشد که آن علمی را که در دست علمدار این غافله بوده و به زمین افتاده ما نگذاشتیم بر زمین بماند و این علم هنوز پا بر جاست و ما آن را در هر عاشورا به دست می‌گیریم. اما این علم از یک چیزی که علم بوده و به عنوان مثال فرض کنید یک چوبی بوده که پارچه‌ای دور آن می‌افتاده است به مرور تبدیل می‌شود به یک علامت فلزی که یک تیغه داشته اما این را می‌کنند سه تیغه و علم سه تیغه می‌‌شود پنج تیغه و این داستان ادامه می‌یابد تا امروز که علامت ها بیشتر از بیست تیغه دارند و اصلا دیگر کسی نمی تواند آن را بلند کند و این علم به زمین می‌افتد چرا که دیگر قابل بلند کردن نیست. این اتفاق و این نمادها هیچ ارتباطی به اصل عاشورا ندارد. این آئینی است که حول محور عاشورا شکل می‌گیرد ولی آن قدر فرمگرا و احساسی می‌شود که از اصل ماجرا دور میشود و حتی می‌رود سراغ چشم و هم چشمی که علامت ما از علامت فلان هیئت نباید کوچک‌تر باشد. و نتیجه می‌شود که عزاداران یک مسجد مشکلات زیادی از جمله در تدارک مکان و تنظیم هوای محیط و سایر لوازم و امکانات دارند آن وقت یک نفر می‌آید یک علامت برای آن مسجد می خرد که 30 میلیون تومان ارزش آن است. بعد آن می‌گذارند داخل آن مسجد که به هیچ دردی نمی‌خورد جد اینکه سالی یک بار در روز عاشورا باید آن را بیاورند بیرون و بچرخانند. علامت در حد نماد چیز خوبی بوده و هست. حتی شمشیر به دست گرفتن در آئین های عاشورایی هم از این جمله‌ است. قرار بوده است شیعه که در طول تاریخ این همه در محدودیت و زجر بوده و کشته شده است بیاید توان و استقامت خود را در قالب نمادین به دست گرفتن شمشیر نشان بدهد و بگوید من توان مقابله و قیام دارم. ولی آرام آرام وقتی می‌بینید این شمیشر در دست گرفتن به تنهایی خیلی کار برد ندارد یک نفر احساساتی می‌شود و از این شمشیر یک استفاده دیگری می‌کند و این حرکت باب می‌شود. قرار این نبوده است که فردی بیاید با شمشیر یا حتی زنجیر به خودش آسیب برساند و خلاف مسلمات عقیدتی عمل کند. یعنی ظهر عاشورا نماز اول وقت را رها کنیم و برویم سراغ قمه زدن. اینها دیگر ربطی به اصل قضیه ندارد و به ظرفیت‌ها و فهم فرهنگی افراد باز می‌گردد که هر چه عوام زدگی و جلب مشتری گردانندگان اینگونه مراسم‌ها بیشتر باشد قضیه خراب‌تر می‌شود. و معلوم نیست که خیلی تاثیر درستی بر روی اصل آئین داشته باشد مضاف بر اینکه اصل آئین را هم به سوی عصبیت و تعصبات و خود خواهی‌ها و هوا و هوس های ما منحرف می‌کند. ما این سه بعد را در مجموع قضیه داریم؛ یعنی سه بعد ناسازگاری در نقل تاریخی، ناسازگاری در تفسیر و تحلیل واقعه و ناسازگاری در مناسکی که حول آن شکل می‌گیرد فکر می‌کنم بیش از و پیش از آنکه مراسم و مناسبی برای این واقعه شکل بگیرد ما با تفسیر و نقل کار داریم . نقل واقعه عاشورا از بعد از وقوع واقعه در روز عاشورا شروع می‌شود ولی تفسیر این واقعه از قبل از روز عاشورا آغاز شده است به بیان دیگر طبیعتا شما برای تفسیر واقعه باید به آنچه منجر به وقوع واقعه شده است آگاهی داشته باشید و مثلا بروید تاریخ صدر اسلام تا روز عاشورا را بخوانید تا ببینید اصلا چرا کار حضرت ابا عبد الله (ع) به چنین جایی رسید. خلاصه اینکه گردانندگان جبهه مقابل امام حسین (ع) در روز عاشورا یک تحریفی و انحرافی در گذشته داشتند که به واسطه آن رو در روی حضرت ایستادند. پس تحریف عاشورا قبل از روز عاشورا شروع می‌شود کما اینکه برای آنکه روز عاشورا شکل بگیرد شریح قاضی حکم به کشته شدن حضرت ابا عبد الله داده است و سپاهیان مقابل امام حسین (ع) نیز با حکم قضایی حاکم شرع به جنگ ولی الله آمدند. این یعنی اینکه آنان تفسیری از عاشورا داشتند که با روح این واقعه منطبق نیست. حضرت ابا عبد الله معتقد بود که دارد یک حرکت اصلاحی می‌کند ولی آنها آمدند این حرکت را بغی یک حرکت سر کشانه تفسیر کردند. نقل و روایت یک واقعه را شما بعد از وقوع می‌توانید داشته باشید ولی تفسیر غلط از عاشوار از خیلی قبل‌تر‌ها شروع شده بود. همین که حضرت از مکه بیرون آمدند عده‌ای گفتند رفت تا حکومت را به دست بگیرد و تفسیر غلط از عاشورا را از همین جا شروع شد قبل از اینکه اصلا عاشورا اتفاق افتاده باشد لذا در دهم محرم که عاشورا رخ داده هم هر اتفاقی افتاد هر کسی بر مبنای تحلیلی که داشت آن را فهم کرد. نقل هم متاثر از همین تحلیل‌ها بوده است اما نقل های تحلیلی اما در خصوص جزئیات واقعه ما نوعی امانت داری را در مورخان اسلامی می بینیم. نکته مهم توجه به شخصیت راوی است الان نقل‌هایی که ما از روز عاشورا داریم می‌گویند که راوی می‌گوید فلان اتفاق افتاد یا فلان کسی فلان کار را کرده و فلان حرف را زد اما اصلا کاری با این نداریم، این راوی چه کسی بوده است؟ اگر راوی در خیمه گاه حضرت ابا عبد الله بوده که خوب است چون همه مردها جز معدودی همراه امام کشته شدند و اگر در لشکر یزید بوده که اصلا این داشته با امام جنگ می‌کرده است اگر هم از افرادی‌ بوده که به هر ترتیبی ایستاده بوده و نظاره گر جنگ بوده معلوم می‌شود که اینها تماشاچی صرف هستند و این سوال پیش می‌آید که آیا شما از تماشاچیان واقعه عاشورا می‌توانید تاریخ را نقل کنید. به نظر من تماشاچایان عاشورا حداقل از نظر کلامی با ما مشکل دارند و با ما همفکر نیستند. شاید اینها بعدا متاثر و متنبه شده باشند ولی در روز عاشورا یک شیعه معتقد نمی‌شود تماشاچی باشد. مستندی برای اینکه حضرت ابا عبد الله افرادی را مامور کرده بودند که صرفا در میدان مانده و به ثبت و نقل وقایع بپردازند سراغ ندارم. اما این مطلب را داریم که حضرت یک یا دو شب قبل از عاشورا به همراهانشان فرمودند من آن بیعتی که داشتید از گردنتان برداشتم و شما می‌توانید مرا ترک کنید و بروید و عده زیادی هم رفتند ولی حضرت به آنها گفت بروید نه اینکه بمانید و تماشاچی ماجرا باشید. احتمال دارد عده‌ای از اینها از کربلا فاصله نگرفته و فقط از لشکر خارج شده بودند. ولی در هر حال این آدم ها امام را تنها گذاشتند برخی وقت‌ها ما باید نقل‌ها با دقت فقط به عنوان یک نقل تاریخی نگاه کنیم، یعنی به حسن برداشت و تفسیر راوی نباید توجه کنیم چون اغلب این راویان اگر از اهل بیت نبوده باشند یا در لشکر یزید بوده‌اند یا تماشاچی بوده‌اند چرا که اصحاب ابی عبد الله (ع) همه شهید شدند و از مردان اهل بیت فقط امام شجاد (ع) که بیمار بودند و امام محمد باقر پنج ساله و یکسری از اهل بیت پیامبر که اغلب زن هستند. یعنی اگر روایتی در مورد عاشورا از اهل بیت نباشد راوی یا دست اول نیست، یا تماشاچی بوده و یا در لشکر یزید بوده است. اینها زمینه‌های اشتباه است تا ببینیم اشتباهات و خطاها در نقل و تفسیر واقعه عاشورا کدام‌ها بوده‌اند. یعنی در این سه حوزه اشتباه‌ها رخ داده است. ببینید ما کلا سه گروه داریم که می‌شود گفت در وقوع خطا در نقل و تحریف واقعه عاشورا نقش داشته‌اند یکسری از اینها مخالفان عقیدتی حضرت هستند. اینها کسانی اند که اساسا با قیام حضرت ابا عبد الله (ع) موافق نیستند یا اساسا جریان شیعی و امامت را قبول ندارند و به هر حال نوع عملکرد امام برایشان به هر دلیلی توجیهی ندارد. گروه بعدی افرادی هستند که در خصوص ائمه دچار غلو و هیجان‌های نامتعادلی شده اند که گاهی خود اهل بیت آن را نپذیرفته‌اند. دسته دیگر نیز کسانی هستند که بیشتر برای مجلس گردانی و گرم کردن این مجالس آمده اند مفاهیم و مطالبی را بیان کرده‌اند. مثل این افراد مثل شاعری است که می‌خواهد حس خودش را از واقعه بسراید و یا درباره نجوای ابا عبد الله شعر می‌گوید. این شعر وزن و قافیه‌ای دارد که طبیعتا حضرت خود را در وزن و قافیه شعر این شاعر محدود نکرده بوده است. وقتی قافیه این شاعر تنگ می‌آید یا وزنش درست نمی‌شود او کلمات را جا بجا می‌کند و این مفاهیم را تغییر می‌دهد عوام الناس یا مردم ما عموما با این دسته از مفاهیم آشنا هستند نه با اصل متون و عباراتی که حضرت ابا عبد الله خودشان به کار برده‌اند چرا که یا دسترسی به آنها ندارند یا زبان عربی را بلد نیستند و یا منابع اولیه را نمی‌شاسند و در نهایت وقتی می‌خواهد آنچه ما در واقعه عاشورا گذاشته است را بخواند می‌رود یک منبع دست چهارم زبان فارس رجوع می‌کند که نگارنده هم در بین آن چند شعر از شاعران معاصر و غیر معاصر گنجانده که این اشعار بیشتر به وزن وقافیه خود وفا دار بوده‌اند تا به اصل روایت، خوب این شاعر در یک وزن و قافیه خاص داشته حسن خودش را می‌گفته است و این نه حس حضرت ابا عبد الله است نه کلام ایشان و نه وزن و قافیه‌ انتخابی شاعر لزوما مرتبط و مناسب بحث است. اصلا احتمال دارد شاعر در انتخاب وزن و قافیه هم اشتباه کرده و یک وزن بزمی را برای نقل یک رزم به کار برده باشد. طبیعتا آن مفاهیم با همان ظرفیت‌های غلط منتقل می‌شود چرا که مردم در سطح عمومی از این دست از محصولات برای ارتباط با اصل ماجرا بهره می‌برند. ما حق نداریم بیایم حسن خودمان را مقلا برای اینکه وزن وقافیه شعرمان جور دربیاید هر طور می‌خواهد بیان کنیم. در تاریخ داریم که حضرت ابوالفضل حضرت ابا عبد الله را در تمام طول عمرشان به اسم یا به عنوان برادر صدا نکردند و همیشه ایشان را به کنیه صدا کرده‌اند حالا بیاییم یک صحبتی از حضرت ابوالفضل بگذاریم که شاعر در شعرش قافیه یا حسین را انتخاب کرده و سخنانی را از حضرت ابوالفضل نقل کند و از قول ایشان امام را حسین خطاب کند. ما حق نداریم حس را جایگزین اصل ماجرا کنیم. البته اینها در مقام احساس خوب است اما نباید این حس جای اصل روایت را بگیرد چرا که امام در عاشورا لزوما منطبق بر صنعت ادبی که شاعر در شعرش انتخاب کرده است حرکت نکرده‌اند. اینجا کار خیلی سخت می‌شود و شاعر برای اینکه احساش را بیان کند به اصل واقعه خدشه وارد می‌کند و نویسنده برای اینکه داستانش خوب از آب در بیاید یک مسئله احساسی و عاشقانه را هم وارد می‌کند و برای اینکه داستان همه‌اش کشتار و خونریزی نشود یک عروسی هم آن وسط راه می‌اندازد. ما نمی‌خواهیم ذوق هنری را کور کنیم ولی هنر و احساس نباید به اصل قضیه آسیب بزند و ما نباید تمام ظرفیت‌های عاشورا را ببریم در قالب خلاصه کنیم. ما در یک نمایشنامه مجبوریم افرادی را برای ایفای نقش شحصیتهای حاضر در واقعه آماده کنیم اما باید حواسمان باشد که قیافه این آدم ها، رفتارها و حرکت‌های آنها مدل ذهنیتی است که از امام و اصحاب او در ذهن ما شکل می‌گیرد. مثلا می‌بینیم طرف نقش حضرت ابا عبد الله را در تعزیه بازی می‌کند قبل از اینکه وارد میدان شود دارد سیگار می‌کشد. خوب بچه‌ای که این صحنه را دیده است می‌گوید من رفتم دیدم امام حسین داشت سیگار می‌کشید. آن بچه دیگر درک این را ندارد که بین این دو تمایز قائل شود. رفتارهای هر کدام از این سه گروه قابل بررسی است. معاندین، غلات و مجلس گردان ها کسانی بوده‌اند که در ورود خطا و اشتباه در تحلیل و روایت واقعه عاشورا نقش داشته‌اند و عموما مورخین ما هم از این سه حالت خارج نبود‌ه‌اند کسانی که آمده‌اند تحلیل تاریخی از عاشورا ارائه داده‌اند یا مخالف بوده‌اند، یا غلو کرده‌اند و یا مثلا گفته‌اند بگذار این تحلیل که ما ارائه می‌کنیم تحلیل داغی باشد و الا اگر یک نفر مخالف نباشد و واقعا براساس مستندات موجود بخواهد تحلیل بدهد کمتر دچار اشتباه و خطا می‌شود که تحلیل او با اصل واقعه ناسازگار باشد. دکتر قاسم محمدی



 نوشته شده توسط باران در دوشنبه 89/11/4 و ساعت 4:51 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

سرخ بی نهایت
باران
به عشق آقا امام حسین(ع)پنجره ای می سازم رو به کربلا تا نسیمی از آن روز واقعه به روح وجانمان بوزد.

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 19
بازدید دیروز: 13
مجموع بازدیدها: 51253
آرشیو
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من